پارت ۱۲۵
بعد از اینکه حسابی در شهربازی گشتن و روی همهی بازیها رفتن، از همون ورودی بزرگ بیرون زدن. نور خورشید کمکم داشت به غروب نزدیک میشد و هوا کمی خنک شده بود، ولی همه هنوز پرانرژی بودن. جونگکوک و تهیونگ کنار هم راه میرفتن و هر از گاهی با نگاه، ات رو زیر نظر داشتن، در حالی که ات و جونگسو جلوی گروه حرکت میکردن، خنده و شوخی همیشگی بینشون بود.
اولین مقصدشون مغازهی لوازم آرایشی بود. ات کمی سرد و با تمرکز نگاه میکرد، اما جونگسو با هیجان قفسهها رو میگشت و چند تا رژ و کرم و ریمل انتخاب میکرد. ات هم چند محصول ساده و کاربردی برداشت و کنار جونگسو قرار گرفت تا با هم انتخاب کنن. تهیونگ کنارشون بود و با یه نگاه شیطنتآمیز گفت:
– «حالا که رسیدید اینجا، فقط مراقب باشین یه عالمه خرج نکنین.»
ات با لبخند کوتاه ولی خونسرد جواب داد:
– «نگران نباش، فقط چیزایی که لازمه رو میگیرم.»
جونگسو چند دقیقه طول داد تا چند لوازم آرایش دیگه هم انتخاب کنه، بعد هر دو با خریدهاشون به سمت اتاق پرو حرکت کردن. ات اول کمی با دقت به آینه نگاه کرد و لباسی که انتخاب کرده بود رو پوشید. لبخند محوی زد وقتی دید کاملا اندازهاشه. جونگسو هم لباسش رو پرو کرد، رنگ و مدلش بهش خیلی میاومد و با چرخش جلوی آینه چند بار ژست گرفت.
وقتی از اتاق پرو بیرون اومدن، جونگکوک و تهیونگ با نگاه حرفهای و بیصدا لبخند زدن. اون نگاه خاص جونگکوک که همیشه پر از توجه ولی بیصدا بود، باعث شد ات کمی سرخ بشه. تهیونگ با لحن مسخره گفت:
– «خب؟ اینا همونایین که میخواستین؟»
ات سرشو کمی تکون داد و لبخند زد، در حالی که جونگسو دستشو به نشونهی رضایت بالا گرفت.
جونگکوک بدون حرف اضافه، کیف و لباسها رو گرفت و به ات و جونگسو کمک کرد کفشها و لباسهاشون رو بپوشن. همه چیز دقیق و مرتب بود، و بدون اینکه عجلهای باشه، آماده شدن.
بعد از لباس، هنوز لوازم آرایش مونده بود. ات و جونگسو روی یه صندلی کنار هم نشستند و آرایش رو شروع کردن. ات با دقت و حواس جمع، رژ و کرم و ریمل رو به آرامی زد، در حالی که جونگسو کمی شیطنتآمیز با حرکت دستش نگاهها رو به خودش جلب میکرد. جونگکوک فقط با سکوت و نگاهش، از پشت سرشون همه چیزو زیر نظر داشت و هر از گاهی یه لبخند کوچک به ات میزد، که توجهش رو بیشتر کرد.
اولین مقصدشون مغازهی لوازم آرایشی بود. ات کمی سرد و با تمرکز نگاه میکرد، اما جونگسو با هیجان قفسهها رو میگشت و چند تا رژ و کرم و ریمل انتخاب میکرد. ات هم چند محصول ساده و کاربردی برداشت و کنار جونگسو قرار گرفت تا با هم انتخاب کنن. تهیونگ کنارشون بود و با یه نگاه شیطنتآمیز گفت:
– «حالا که رسیدید اینجا، فقط مراقب باشین یه عالمه خرج نکنین.»
ات با لبخند کوتاه ولی خونسرد جواب داد:
– «نگران نباش، فقط چیزایی که لازمه رو میگیرم.»
جونگسو چند دقیقه طول داد تا چند لوازم آرایش دیگه هم انتخاب کنه، بعد هر دو با خریدهاشون به سمت اتاق پرو حرکت کردن. ات اول کمی با دقت به آینه نگاه کرد و لباسی که انتخاب کرده بود رو پوشید. لبخند محوی زد وقتی دید کاملا اندازهاشه. جونگسو هم لباسش رو پرو کرد، رنگ و مدلش بهش خیلی میاومد و با چرخش جلوی آینه چند بار ژست گرفت.
وقتی از اتاق پرو بیرون اومدن، جونگکوک و تهیونگ با نگاه حرفهای و بیصدا لبخند زدن. اون نگاه خاص جونگکوک که همیشه پر از توجه ولی بیصدا بود، باعث شد ات کمی سرخ بشه. تهیونگ با لحن مسخره گفت:
– «خب؟ اینا همونایین که میخواستین؟»
ات سرشو کمی تکون داد و لبخند زد، در حالی که جونگسو دستشو به نشونهی رضایت بالا گرفت.
جونگکوک بدون حرف اضافه، کیف و لباسها رو گرفت و به ات و جونگسو کمک کرد کفشها و لباسهاشون رو بپوشن. همه چیز دقیق و مرتب بود، و بدون اینکه عجلهای باشه، آماده شدن.
بعد از لباس، هنوز لوازم آرایش مونده بود. ات و جونگسو روی یه صندلی کنار هم نشستند و آرایش رو شروع کردن. ات با دقت و حواس جمع، رژ و کرم و ریمل رو به آرامی زد، در حالی که جونگسو کمی شیطنتآمیز با حرکت دستش نگاهها رو به خودش جلب میکرد. جونگکوک فقط با سکوت و نگاهش، از پشت سرشون همه چیزو زیر نظر داشت و هر از گاهی یه لبخند کوچک به ات میزد، که توجهش رو بیشتر کرد.
- ۳.۴k
- ۲۳ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط